حلماحلما، تا این لحظه: 9 سال و 10 روز سن داره

حلما همه زندگیمون

آخر هفته 20 و معلوم شدن جنسیت گل خونمون

1393/9/28 19:47
نویسنده : مامانی
136 بازدید
اشتراک گذاری

سلااامممممممممممممممم

مامانییییییییییییی شما شدی دخمل خونمون شما شدی همه زندگیمونننننننننننن شما شدییییییییییی قلب خونمون.محبتمحبتمحبت

روز 26آذرساعت 11صبح با بابایی رفتیم بسمت بیمارستان صارم برای سونوی آنومالی و تشخیص دادن سلامتیت.بابایی گفت بریم اونجا که بیمارستان رو ببینم وببینم دوست دارم که اونجا شمارو بدنیا بیارم یا نه.دقیقا نصف راهو رفتم عمر مامان اما نمیدونستیم که جنسیتت چیه.رفتیم و پذیرش شدم و بابایی هم باهام اومد داخل و نشست کنارم.خوابیدم روی تخت دل تو دلمون نبود بابایی ذوق میکرد که میخواد ببینتت زل زده بود به مانیتور دکتر که بهش اشاره زدم روبرو رو ببینه یه ال سی دی بزرگ روبرومون بود که میتونستیم شمارو توش ببینیم.به دکتر گفتم که بگه دخملی یا پسر و گفت که یه دخمل نازییییییییییییییییییی.وقتی تو ال سی دی دیدمت دست خودم نبود زدم زیر گریه وقتی دکتر دستگاهشو رو شکمم میچرخوند و من همه جای بدنتو دیدم هق هقم گرفت و بابایی با خنده گفت چییییهههههه گفتم هیچی دستمو گرفت که آرومم کنه بابا دوباره زل زد بهت هر جایی از بدنتو که میدید دست منو فشار میداد که یعنی ببینننننننننننن این دخمله منه سالمه صورتت بینیت دستات پاهات شکمت حتی ستون فقراتت دنده هات و... وایییییییی خدا این دختر منه این موجود زنده تو شکم منه پس حق داشتم گریه کنم.بابا دوباره نگاهم کرد دکتر گفت آقا هیچی نیست احساساتی شده با خنده گفت بی خیال شو الان آروم میشه و بابایی خندید و من آروم نشدم.دکتر گفت پس ما هم بشینیم گریه کنیم گفتم هر وقت شما هم بچه دار شدید گریه کنید گفت بچه که دارم منظورت اینه که باردار نشدم با خنده و گریه گفتم بله منظورم همینه با لبخند گفت اون موقع روزی هزار بار باید گریه میکردم چون صبرو تحمل شما خانومارو هیچکس نداره.بابایی ازم یواشکی فیلم گرفت و همینطور از شما عزیز دلم.گفته بودن دوربین و گوشی داخل نبرید آخه خودشون دی وی دی سونوتو دادن بهمون عزیزم.و من دوروزه دارم تمام اون چند دقیقه رو نگاه میکنم و لذت میبرم.حتما برات دی وی دی رونگه میدارم که بزرگ که شدی خودتو تو دل مامانی ببینی.البته مامان تو هفته 16 که حالش بد شد و رفت سونو برای تشخیص سلامتیت دکتر گفت که مشکلی نیست و وقتی جنسیتت رو پرسیدم گفت به احتمال 70درصد پسری.منم به کسی نگفتم که دکتر اینجوری گفته میدونی چرا مامانی؟؟چون پسر دایی جون رو هم اول گفته بودن به احتمال 79درصد دختره و تو سونوی بعدی معلوم شد که نهههه پسره.و من به بابایی گفتم.بخاطر همین احتمال دادیم شاید پسر باشی و وقتی دکتر گفت دختری اول جا خوردیم من هم اسم دخترونه انتخاب کرده بودم هم پسرونه.

الان شدی حلماااااااااامحبت شدی جونم شدی عمرم.بابا تا اومدیم بیرون گفت حلمای بابا.وای که چه دخملی بشه وای که سمیرا تو چه دختری تربیت کنی و من چقدر از حرفاش خوشحال شدم.بابایی همیشه میگه دوتا دختر میخوام یدونه پسر.میدونی چرا گل مامان چون میگه وقتی میبینم تو چقدر باباتو دوست داری دلم میخواد دخترررر داشته باشم و من میخوام بابایی برات بشه اول و آخر.همیشه بهش احترام بذاری همیشه دوسش داشته باشی واسه اینکه بابا مرد خونست بابایی همه زندگیمونه.بغلراضیبغل

دخترممممممممممممممم خوش اومدیمحبتبوسآرام

پسندها (1)

نظرات (4)

خاله جون
1 دی 93 19:40
آخ جوووووون خالشه.نفس خالشه.چه اسم نازیم داره این جیگر
مامانی
پاسخ
مرسی خاله جون
بابایی
1 دی 93 22:21
وایییییییی فدای دخمل نازم بشم دیگه رفتیم دیدیمت عزیزم قربون او صدای قلب نازت دیگه تو شدی عسل بابا
ستایش
10 دی 93 15:33
عزززززززیززززززدلم...حلماجوووونم خوشبحالت بخاطرمامان وبابای مهربونی ک داری..قدرشونوبدون کوچولوی دوست داشتنی خاله
مامانی
پاسخ
لطف داری گلم
♥●•٠·˙مامان بابای ضحا♥●•٠·˙
5 بهمن 93 13:27
عزیزم خاطره سونو رو خیلی جالب نوشتی... حلما اسم خوبیه منم میخواستم اسم دخملم رو حلما بزارم ولی لحظه آخر نظرم عوض شد اسمی گذاشتم که به اسم خودمم بیاد... خدا نگهش داره برات الهی حتما به منم سر بزن عزیزم...راستی لینک شدین لطفا منم لینک کنید...
مامانی
پاسخ
ممنون عزیزم.چشم حتما سر میزنم.خدا دخترو برات نگه داره ضحا اسم مورد علاقه من تو دوران مجردی بود همیشه میگفتم یه دختر یه پسر داشته باشم اسمشونو بذارم طاها و ضحا.