اولین تکون خوردنت
سلام عشق مامان.بعد چند وقت اومدم کلی تو این چند وقت اذیت شدم حالت تهوع هام تموم شد داشتم ذوق میکردم که دیگه بیشتر بهت میرسم و ذوقتو میکنم اما یهو لکه افتاد به صورتم وبدنم دون دون شد مخصوصا دستام خیلی ترسیدم گفتم نکنه آبله مرغونه چون خوندم که اصلا اینجور مریضی ها تو دوران بارداری خوب نیست اما با تحقیقهایی که کردم و دکتر رفتم و از این و اون پرسیدم گفتن که چون سطح هورمونها تو دوران بارداری بالاست تو بعضیا باعث حساس شدن پوست میشه و با کوچکترین مساله ایی پوست دون میزنه و به خارش میفته.با مصرف دارو دارم یه کم بهتر میشم عمر مامان.خووووووووووووبببب همه اینا امروز یادم رفت وقتی که سر کلاس نشسته بودم و طبق معمول بچه ها شیطنت میکردن داشتم آرومشون میکردم که یهو حست کردم اولین تکونت رو حس کردم کوشولوی مامان انگار یه حباب وسط شکمم اروم ترکید چون هنوز کوشولویی اینجوری میتونم حست کنم.الهی فدات کلی ذوق کردم به بابایی و مامان جون و خاله جون و زن دایی و دوستام و همکارام و.... همه گفتم خخخخ.چیکار کنم مامانی ذوقتو کردممممممم همه زندگیم.انقد خوشحال شده بودم که بچه ها گفتن خانم امروز چقد مهربون شدید منم قول دادم اگه بچه های خوبی باشن آخر کلاس باهاشون عکس یادگاری بگیرم که گرفتم آخ که چقدر ذوق کردن و خندیدن.عمر مامان ببین با بودنت چقدر شادم.دوستت دارم