حلماحلما، تا این لحظه: 9 سال و 10 روز سن داره

حلما همه زندگیمون

حرفهای مامانی با جیگملش

1393/7/28 15:23
نویسنده : مامانی
123 بازدید
اشتراک گذاری

به نام خدا

سلام عزبزم.امروز بابایی برات وبلاگ درست کرد و من اومدم برات بنویسم تا وقتی بزرگ شدی و یه آقا پسر با شخصیت و یا یه گل دختر خانم شدی بخونی و بدونی تا بزرگ شدی چه اتفاقاتی افتاده.

نمیدونم از کجا بگم و از کجا شروع کنم شاید بهتر باشه از خودم و بابایی بگم.

من و بابایی در تاریخ 16مرداد سال ۸۸ باهم عقد کردیم و ۳۰آبان ۸۹ عروسی کردیم و زندگی مشترکمون رو شروع کردیم.زندگی خوبی داشتیم و داریم خداروشکر  با همه خوبیها و بدیهاش بالا و پاییناش گذشت و وقتی من و بابایی دیدیم که دیگه واقعا همدیگه رو دوست داریم و نمیتونیم بدون هم باشیم تصمیم گرفتیم سه نفر بشیم چون من و بابایی شدیدا عاشق بچه بودیم و هستیم.

تا اینکه روزی که فهمیدم عزیز دلم تو رو باردارم دقیقا یادمه صبح روز 10شهریور 1393 بود و من یهو به دلم افتاد که بی بی چک بذارم ببینم باردارم یا نه.گذاشتم و خیلی شوکه شدم باورم نمیشد فکر میکردم اشتباه میبینم چون من خیلی عجول بودم مامانی دوست داشتم زودی بیایی تو دلم و اومدیییی باورم نمیشد به بابایی گفتم خوشحال شد اما باورش نمیشد دو دل بودیم عکس بی بی چکمو به خاله جونی نشون دادم خیلی خوشحال شد و گفت ای جووووووونننمممم مبارکه.اما گفت زود برو آزمایش بده تا خیالت راحت بشه به دوستامم گفتم اونام خیلی خوشحال شدن و گفتن زودی برو آزمایش.

از اونورم بابایی هی میگفت حاضرشو حاضرشو.رفتیم آزمایشگاه و ازم خون گرفتن و یکساعت  بیشتر طول کشید تا جواب دادن بابایی جوابو ازم گرفت و نگاه کرد اما من ندیدم  دوست داشتم ببرم دکتر ببینه اما بابایی چشماش برق زد  و دیگه هیچی نگفت.رفتم داخل دکتر دید و گفت ببببللللهههه مبارکه.دیگه تو حال خودم نبودم دوست داشتم زود بیام بیرون ب بابایی خبر بدم اومدم و خودم رو ناراحت نشون دادم که یعنی جواب منفیه بابایی خندید و گفت گولم نزن خودم دیدم مثبته اما گفتم شاید اشتباه میبینم از خوشحالی هرررهررر خندیدیم و اومدیم بیرون.هردومون هنوز تو شوک بودیم با اونکه مامنتظرت بودیم عزیز دلم اما خوب هدیه خدا خیلی دوست داشتنی و بموقع بود.خدایا شکرت

پسندها (3)

نظرات (3)

بابایی
28 مهر 93 15:45
یادت هست خانومی چه ذوقی کردیم
مامانی
پاسخ
بله که یادمه عزیزم مگه میشه فراموش کنم بابای مهربون
اسما
7 آبان 93 18:47
ای جونم سمیراجون نی نی گلی مبارک باشه ایشالا بارداری بی خطری داشته باشی عزیزم
مامانی
پاسخ
ممنونم عزیزم خدا امیر مهدی گل رو برات نگه داره دوست خوبم
خاله جون
1 دی 93 19:55
ای جونم آبجی جونم خیلیییی خوشحالم
مامانی
پاسخ
قربونت برم همیشه واسه خوشیام خوش بودی یه دونه خواهرممممممممممم